ده

اول از همه یه دوستی برام کامنت گذاشته ولی خودشو معرفی نکرده ... من فک میکنم مستانه باشه!درست حدس زدم؟ 

 

خب بالاخره دیروز آقا سامان کار خودشو کرد و با دوستش رفتن یه تفنگ بادی خریدن.۵۰۰ هزار تومن هم براش پول داده! 

حالا هی گیر داده بود که چرا نگفتی مبارک باشه! 

دیروز هم مثل روزای دیگه تو تنهایی گذشت.سامان با پسر عمه اش قرار گذاشته بودن که بره تفنگشو بهش نشون بده. 

با یکی از دوستام صحبت میکردم که مجرده و با یه آقایی دوسته که خارج از کشور زندگی میکنه.کلی براش دلیل آوردم که این رابطه به نفعش نیست و روز به روز منزوی ترش میکنه.ولی میگه نمیتونم تمومش کنم!خیلی دلم براش میسوزه. 

یه جورایی یاد خودم افتادم.چه روزگاری داشتم.الان که یادش میفتم فقط دلم میخواد خودم بخاطر حماقتهام بزنم! 

همین!

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 12:50 http://sf22761.blogsky.com

بزن عزیزم
از نظر من بلامانعه

قربونت که انقدر بفکر منی!

فرخ یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 14:16 http://chakhan.blogsky.com

اینقدر با سامان یکی به دو نکن . خوبیت نداره . از ما گفتن بود و از شما نشنیدن

از بچگی عاشق یکی به دو کردن بودن.
ولی وقتی الان نگاه میکنم میبینم که خیلی کمتر شده.

آزاده یکشنبه 29 فروردین 1389 ساعت 21:35 http://dalanebehesht.blogfa.com

اگر که این کار رو برام بکنی ممنون می شم..
فقط می شه بدونم تحصیلات این خانم در چه زمینه ای هست؟

روانشناسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد