پنج

روز میخواستم برم داروخونه رامین تو فردوسی.سامان گفت تو برو من جلسه دارم.بعدش میام دنبالت.جالبه برام زمانهایی که میخواد با دوستاش بره ورزش یا پینت بال کار نداره ولی هر وقت من جایی کار دارم جلسه داره یا کار فرس براش پیش میاد. 

 

خلاصه رفتم فردوسی.اول رفتم سکه ای که بهم عیدی داده بود رو فروختم.تو داروخونه بودم که بهم زنگ زد.گفتم هنوز کارم تموم نشده. 

مترو که رسیدم بهش زنگیدم که نیم ساعت دیگه بیاد مترو صادقیه.وقتی رسیدم دیدم هنوز نیومده.دوباره زنگیدم که گفت هنوز کارش تموم نشده.منم گفتم خودم میرم و گوشیو قطع کردم. 

وقتی اومد خونه من خواب بودم.ولی با خودم تصمیم گرفتم از این به بعد اصلا از رفتارش اظهار ناراحتی نکنم.یه جوری رفتار کنم که انگار اصلا برام مهم نیست.فک کنم جواب بده. 

چون دیشب داشتیم تی وی میدیدیم که یه دفعه گفت ستایش من خیلی دوست دارم.جونم برات در میره.خندیدم بهش. 

دیگه قسمت ما هم اینجوری بوده.اون از بابام.اینم از شوهرم. 

راستی دیشب تو ماهیتابه هپی کال کوکو سیب زمینی پختم.خیلی خوب شده بود.حسن این ماهیتابه در اینه که بدون آب و روغن غذا توش میپزه و با روغن خودش سرخ میشه.البته چون سیب زمینی تو خودش روغن نداره مقدار کمی روغن ریختم توش. 

جای شما خالی. 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
شاپرک چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 12:58 http://beautifulideas.blogfa.com/

سلام ستایش جون
من نمیدونستم وبلاگ داری وگرنه حتما بهت سر زده بودم خب فقط این پست اخیرت را خوندم ولی به نظرم باید همه را بخونم .
و بقیه اش را برات پیغام میذارم .

:)

سحر چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 15:54 http://sf22761.blogsky.com

ای خدااااااااااااااااااااا
من هی میگم ازش دور نشو تو هی گوش نده
دم دستم بودی حالیت میکردم.

:)

یگانه پنج‌شنبه 19 فروردین 1389 ساعت 12:31 http://avayetanhaeeman.blogsky.com/

سلام ستایش جونم
میبنم که عاقل شدی (البته باعرض پوزش)
واقعا؛ باید با مرده ها اینجوری برخورد کرد
کم محلی
باورکن وقتی ببینن زیاد تحویلشون نمیگیری و وابسته نیستی به خودشون میان
چون همیشه عادت کردن که همسرانشون دنبالشون باشن وبراشون کلاس بزارن
موفق باشی عزیزم

نمیدونم
واقعا نمیدونم این روشم تا کی جواب میده
چون پیش چندتا مشاور رفتم همشون میگن فقط محبت کن .. فقط محبت... ولی این غرور لعنتی اجازه نمیده!

بیان شنبه 21 فروردین 1389 ساعت 13:45 http://keiserin.blogsky.com

بی خیال شوور بابا سیب زمینی پخته رو بچسپ

:)

سحر یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 09:07 http://sf22761.blogsky.com

غرور دروغه ستایش
باور کن.
سامان رو هم حساس نکن. خوبه که نسبت بهت حساس شه ولی کج دار مریز
یادت نره محبت جواب میده یه بار امتحان کن

محبت جواب میده
ولی وقتی اون اخلاقش سرش بیاد دیگه فقط دادو بیداد میکنه و فحش میده.
اگه بخوام همیشه خوب باشه همیشه باید کوتاه بیام.

سحر دوشنبه 23 فروردین 1389 ساعت 12:34 http://sf22761.blogsky.com

من نگفتم کوتاه بیا خره
اصلا موافق کوتاه اومدن نیستم. هرگز نبودم. اگر میخواستم کوتاه بیام که این نبود روزگارم
گفتم بچه بازی درنیار . لج نکن. مدیریت کن زندگیتو با درایت و سیاست
قطعا تو سیاست گاهی لازمه قهر کنی داد بزنی و حتی بدتر اما وقتی با برنامه و از روی عقل باشه نه لجبازی هم اعصابت کمتر تیلیط میشه هم مطمئن باش نتیجه ش بهتره

ولی من از اولش کوتاه اومدم که حالا روزگارم اینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد